به نام خدا

زمان کوتاهیه که سخن سرا رو دنبال می کنم. تازه پیداش کردم و جدا از این ایده خوشم اومده! اونم یکی مثل من که شدیدا تشنه ی خواندن ایده های جدیدم!!!!! همش منتظر بودم که یه وقتی پیدا کنم و برای سخن سرا بنویسم ولی متاسفانه جور نشد تا این پستشون. ولی هرچی گشتم داستان کوتاه از خودم پیدا نکردم. این شد که اینو میذارم و واقعا می خوام که اگر خواندینش نظر بذارین! چون داستانام از بچه های احتمالی آیندمم برام مهم ترن! و از اون جایی که خیلی خیلی بهشون حساسم اجازه بدین که براتون بخوانمش! چون لحنش واقعا مهمه! واقعا! و این که من همیشه اینطوری لاتی حرف نمی زنما! فایل صوتیش 7 دقیقه است. صدای فن لپ تاپ هم کاملا مشهوده:/ خود داستان رو لطفا در ادامه ی مطلب بخوانید!

اسمش هم"چشمان سبزآبی" هست!

 


دریافت