مارمولک نوشت ها!

کی شکیبایی توان کردن چو عقل از دست رفت.....؟ #شاید_خدا_بیشتر_از_چیزی_که_فکر_می_کنیم_مارو_دوست_داره!

۳ مطلب با موضوع «نتیجه اخلاقی» ثبت شده است

آفت زندگانی!!!!!

به نام خدا

اگه می تونستم قطعا دونه دونه ی موهامو از ریشه می کندم! اینقدر احساس بد و مزخرفی دارم و حس می کنم تهوع آورم!angry

جدی غرور بدترین حس تو دنیاست!!!!! بدترین!!!

نمیدونم زمان شما هم مدارس به خونتون زنگ می زدن واسه این که برین ثبت نام یا تو کلاسای رایگانشون شرکت کنین یا نه. امروز از یه مدرسه ی متوسط تهران زنگ زدن خونمون و شروع کردن تبلیغ کردن. تمام همکلاسیاتون معدل های بالای ١٩.٥ هستن. استاد ایکس و ایگرگ هم معلمتونن. شما که معدلت بالاست ٣٠ تا ٤٠ درصد تخفیف ثبت نام می گیری. بنده خدا همینجور می گفت تا من بالاخره بین حرفش تونستم بگم که خیلی متشکرم ولی من مدرسه ی خودم ثبت نام کردم. خیلی مودبانه گفتم ولی وقتی گفت کدوم مدرسه و من با یه حالت خودبرتربینی اسم مدرسمو گفتم از خودم بدم اومد. خب حالا که چی شکیبا خانم؟ الان چون تو یکی از بهترین مدارس تهران داری درس می خونی باید از بالا به مدارس دیگه نگاه کنی؟ و فکر کنی که الان این خانمه پیش خودش چی فکر کرده که پز معدلای بالای ١٩.٥ رو میده؟ تازه تو که اصلا جزو دانش آموزای خیلی تاپ هم نیستی!!!!!

خلاصه که الان نشستم خودخوری می کنم که چته هوا برت داشته مغرور شدی فقط و فقط و فقط به خاطر اسم مدرست! بدون این که حتی به سواد علمی خودت فکر کنی!

سرم رو نکوبونم تو دیوار خوبهfrown

نتیجه اخلاقی: غرور آفت زندگانی و مانع پیشرفته!

 

۰۲ تیر ۹۷ ، ۱۹:۴۱ ۴ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
Ashkiba :)

سن به عقله؟!

به نام خدا

امروز بعد از مدت ها رفتیم شهربازی! ^__^شهربازی از این گنده های خفن خفن نه ها! از این کوچولوها که مال بچه های زیر 9 ساله و ورود نوزادان هم مجازه! :/

خلاصه داشتیم توی بازی های -5 سال می چرخیدیم و خوش حال بودیم که آقایی که مسئول یه دستگاهی بود که ماشین سواری رو شش بعدی شبیه سازی می کرد، گفت که خانم تشریف بیارین اینور برای سنتون مناسب تره!

اومدم بگم که آقا سن که به قد و بالا نیست! به عقله! هیچی دیگه خودم سکوت اختیار کردم و سوتی ندادم -__-

۳۱ خرداد ۹۷ ، ۲۰:۳۰ ۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
Ashkiba :)

نفهمیدن...

به نام خدا

نمی دونم شما هم وقتی مدرسه بودید، دفترچه خاطرات می دادین همکلاسی هاتون براتون خاطره بنویسن یا نه:) ولی من می دم و شدیدا هم پیگیرم! معمولا هم یادداشت ها اینجوریه! شکیبا جان سلام! خوش حالم از این که با تو آشنا شدم. تو خیلی دختر خوبی هستی. امیدوارم همیشه موفق باشی! همکلاسی است... فلانی..

ولی بازم به نظر من خوبه! یعنی خیلی خوبه! ولی بعضی ها هم متفاوتن و توش واقعا خاطره می نویسن!

خب من امسال مدرسم رو عوض کرده بودم. یعنی بچه ها شناخت قبلی، روی من نداشتن. ویژگی مشترکی که همشون راجع به من نوشته بودن این بود که: حرفم رو می زنم! بدون این که نگران باشم، بقیه راجع بهم چی می گن!

خب می دونین، خیلی خوش حال شدم که همچین ویژگی ای دارم! اصلا رفتم رو ابرا! چرا؟ مگه خودم نمی دونستم؟ نه! چون در حقیقت برام مهمه که دیگران راجع بهم چی فکر می کنن! و روم خیلی تاثیرگذاره! :))))

نکته این جاست که من نمی فهمم اونا راجع به من چی می گن :))) عکس العمل دیگران رو وقتی دارم قاطعانه صحبت می کنم نمی بینم. جلوی کلاس می شینم و بعد از این که نشستم، بر  نمی گردم تا ببینم چی می گن یا چه قیافه ای گرفتن. هیچ وقت راجع به دیگران صحبت نمی کنم مگر این که جلوی خودشون باشه یا بخوام از خوبیشون بگم. برای همین، گوش هم نمی کنم که دیگران راجع به بقیه چی می گن.

حتی سال پیش هم من و دوستم جلوی کلاس می نشستیم و از ماجراهایی که تو کلاس می گذشت، خبر نداشتیم. با کلی خواهش و التماس رفتیم عقب نشستیم تا بفهمیم چی به چیه، بازم تو باغ نبودیم:))) یعنی خدادادی نمی فهمیدیم:))

پس به طور کلی این نفهمیدنه نعمتی بس گرانقدره!!!! که بسیار بابت داشتنش شاکرم!

و فهمیدم که اگه حتی ازت بدشون بیاد، یا این که پشت سرت حرف بزنن و تا بخوای حرف بزنی بگن اَه! باز این! هیچ تاثیری تو زندگی عادم نداره!

دوتا نتیجه ی اخلاقی میشه گرفت:

مودبانه: همیشه خودتون باشین و از این که دیگران قضاوتتون کنن نترسین...

کمی فاقد ادب: نفهم باشین:)


۱۷ خرداد ۹۷ ، ۱۹:۳۴ ۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
Ashkiba :)