مارمولک نوشت ها!

کی شکیبایی توان کردن چو عقل از دست رفت.....؟ #شاید_خدا_بیشتر_از_چیزی_که_فکر_می_کنیم_مارو_دوست_داره!

۵ مطلب در خرداد ۱۳۹۷ ثبت شده است

الیوم

 بسم الله الرحمن الرحیم

الیوم! استماع آهنگ های بانو شکیرا، بِاَیِّ نَحوِ کانَ از همین تریبون حرام اعلام می شود!angry

 

 

(فتوای جدید ashkiba بعد از دیدن بازی ایران اسپانیا! بر وزن حرام کردن توتون و تنباکو!)

 

 

 

۳۱ خرداد ۹۷ ، ۲۰:۳۴ ۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
Ashkiba :)

سن به عقله؟!

به نام خدا

امروز بعد از مدت ها رفتیم شهربازی! ^__^شهربازی از این گنده های خفن خفن نه ها! از این کوچولوها که مال بچه های زیر 9 ساله و ورود نوزادان هم مجازه! :/

خلاصه داشتیم توی بازی های -5 سال می چرخیدیم و خوش حال بودیم که آقایی که مسئول یه دستگاهی بود که ماشین سواری رو شش بعدی شبیه سازی می کرد، گفت که خانم تشریف بیارین اینور برای سنتون مناسب تره!

اومدم بگم که آقا سن که به قد و بالا نیست! به عقله! هیچی دیگه خودم سکوت اختیار کردم و سوتی ندادم -__-

۳۱ خرداد ۹۷ ، ۲۰:۳۰ ۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
Ashkiba :)

نفهمیدن...

به نام خدا

نمی دونم شما هم وقتی مدرسه بودید، دفترچه خاطرات می دادین همکلاسی هاتون براتون خاطره بنویسن یا نه:) ولی من می دم و شدیدا هم پیگیرم! معمولا هم یادداشت ها اینجوریه! شکیبا جان سلام! خوش حالم از این که با تو آشنا شدم. تو خیلی دختر خوبی هستی. امیدوارم همیشه موفق باشی! همکلاسی است... فلانی..

ولی بازم به نظر من خوبه! یعنی خیلی خوبه! ولی بعضی ها هم متفاوتن و توش واقعا خاطره می نویسن!

خب من امسال مدرسم رو عوض کرده بودم. یعنی بچه ها شناخت قبلی، روی من نداشتن. ویژگی مشترکی که همشون راجع به من نوشته بودن این بود که: حرفم رو می زنم! بدون این که نگران باشم، بقیه راجع بهم چی می گن!

خب می دونین، خیلی خوش حال شدم که همچین ویژگی ای دارم! اصلا رفتم رو ابرا! چرا؟ مگه خودم نمی دونستم؟ نه! چون در حقیقت برام مهمه که دیگران راجع بهم چی فکر می کنن! و روم خیلی تاثیرگذاره! :))))

نکته این جاست که من نمی فهمم اونا راجع به من چی می گن :))) عکس العمل دیگران رو وقتی دارم قاطعانه صحبت می کنم نمی بینم. جلوی کلاس می شینم و بعد از این که نشستم، بر  نمی گردم تا ببینم چی می گن یا چه قیافه ای گرفتن. هیچ وقت راجع به دیگران صحبت نمی کنم مگر این که جلوی خودشون باشه یا بخوام از خوبیشون بگم. برای همین، گوش هم نمی کنم که دیگران راجع به بقیه چی می گن.

حتی سال پیش هم من و دوستم جلوی کلاس می نشستیم و از ماجراهایی که تو کلاس می گذشت، خبر نداشتیم. با کلی خواهش و التماس رفتیم عقب نشستیم تا بفهمیم چی به چیه، بازم تو باغ نبودیم:))) یعنی خدادادی نمی فهمیدیم:))

پس به طور کلی این نفهمیدنه نعمتی بس گرانقدره!!!! که بسیار بابت داشتنش شاکرم!

و فهمیدم که اگه حتی ازت بدشون بیاد، یا این که پشت سرت حرف بزنن و تا بخوای حرف بزنی بگن اَه! باز این! هیچ تاثیری تو زندگی عادم نداره!

دوتا نتیجه ی اخلاقی میشه گرفت:

مودبانه: همیشه خودتون باشین و از این که دیگران قضاوتتون کنن نترسین...

کمی فاقد ادب: نفهم باشین:)


۱۷ خرداد ۹۷ ، ۱۹:۳۴ ۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
Ashkiba :)

قرآن

به نام خدا
بعضی وقتا احساس می کنم که خدا زیادی حواسش به منه! نمی دونم چرا! شاید هرموقع چون هر موقع احساس می کنم که یه چیزی کمه، یه قرآن هدیه می گیرم! و من چه قدر ناشکرم...
۱۵ خرداد ۹۷ ، ۱۹:۵۸ ۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۱
Ashkiba :)

سلام؟!

سلام؟!

منظورم اینه که... باید سلام کنم؟ خب بالاخره بعد از قرنی به وبلاگ خود بازگشته ام! :) و امیدوارم که از این به بعد هی بازگردم! -_- چون فکر کنم دارم برنامه ریزی یاد می گیرم (اشک شوق) و اگر خدا بخواد می خوام هر کاری رو سر جاش انجام بدم! علاوه بر خدا همت و اراده ی خودمم باید بخواد :/

هفته ی دیگه مدارس تموم میشه و چی بهتر از این :)))))))) ثانیه شماری هم بکنم کمه!

و این که تو این شب های قدر مارو هم فراموش نکنید... التماس دعا


۱۴ خرداد ۹۷ ، ۱۶:۲۹ ۲ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰
Ashkiba :)