به نام خدا

نمی دونم شما هم وقتی مدرسه بودید، دفترچه خاطرات می دادین همکلاسی هاتون براتون خاطره بنویسن یا نه:) ولی من می دم و شدیدا هم پیگیرم! معمولا هم یادداشت ها اینجوریه! شکیبا جان سلام! خوش حالم از این که با تو آشنا شدم. تو خیلی دختر خوبی هستی. امیدوارم همیشه موفق باشی! همکلاسی است... فلانی..

ولی بازم به نظر من خوبه! یعنی خیلی خوبه! ولی بعضی ها هم متفاوتن و توش واقعا خاطره می نویسن!

خب من امسال مدرسم رو عوض کرده بودم. یعنی بچه ها شناخت قبلی، روی من نداشتن. ویژگی مشترکی که همشون راجع به من نوشته بودن این بود که: حرفم رو می زنم! بدون این که نگران باشم، بقیه راجع بهم چی می گن!

خب می دونین، خیلی خوش حال شدم که همچین ویژگی ای دارم! اصلا رفتم رو ابرا! چرا؟ مگه خودم نمی دونستم؟ نه! چون در حقیقت برام مهمه که دیگران راجع بهم چی فکر می کنن! و روم خیلی تاثیرگذاره! :))))

نکته این جاست که من نمی فهمم اونا راجع به من چی می گن :))) عکس العمل دیگران رو وقتی دارم قاطعانه صحبت می کنم نمی بینم. جلوی کلاس می شینم و بعد از این که نشستم، بر  نمی گردم تا ببینم چی می گن یا چه قیافه ای گرفتن. هیچ وقت راجع به دیگران صحبت نمی کنم مگر این که جلوی خودشون باشه یا بخوام از خوبیشون بگم. برای همین، گوش هم نمی کنم که دیگران راجع به بقیه چی می گن.

حتی سال پیش هم من و دوستم جلوی کلاس می نشستیم و از ماجراهایی که تو کلاس می گذشت، خبر نداشتیم. با کلی خواهش و التماس رفتیم عقب نشستیم تا بفهمیم چی به چیه، بازم تو باغ نبودیم:))) یعنی خدادادی نمی فهمیدیم:))

پس به طور کلی این نفهمیدنه نعمتی بس گرانقدره!!!! که بسیار بابت داشتنش شاکرم!

و فهمیدم که اگه حتی ازت بدشون بیاد، یا این که پشت سرت حرف بزنن و تا بخوای حرف بزنی بگن اَه! باز این! هیچ تاثیری تو زندگی عادم نداره!

دوتا نتیجه ی اخلاقی میشه گرفت:

مودبانه: همیشه خودتون باشین و از این که دیگران قضاوتتون کنن نترسین...

کمی فاقد ادب: نفهم باشین:)